اُلگا ولاسووا ــ مجله اکسپورت شماره 10 ــ 4 25 جولای
2005
همه به این آهنگرزاده
امید بسته اند
رئیس جمهور منتخب ایران نه جزء بنیادگراهاست و نه عوام ؛ بلکه ناسیونالیست و
تکنوکرات است.چنین انتخابی از طرف راستگرایان نشاندهنده آن است که این کشور روند
سیاسی خود را تغییر می دهد و بر اصلاحات اقتصادی متمرکز می شود.
پیروزی محافظه کار رادیکال ، محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران ،
برای هیچ کس قابل پیش بینی نبود. گمانه ها از انتخاباتی بی شور و هیجان با نتیجه ای
که از قبل معلوم است خبر می داد ــ به قدرت رسیدن هاشمی رفسنجانی هفتاد ساله ــ ،
سیاستمدار پر آوازه ای که از سال 1989 تا 1997 ( 68 الی 72 ) بر مسند ریاست جمهوری
تکیه داده بود و تنها به این دلیل که قانون به رئیس جمهور اجازه نمی دهد بیش از
دو بار ( پشت سر هم ) انتخاب شود ، مجبور به ترک صندلی ریاست جمهوری شد.
در زمان انتخابات، رفسنجانی بعد از آیت اله خامنه ای ـ رهبر کشورـ و محمد خاتمی ـ
رئیس جمهور ـ سومین چهره سیاسی ایران محسوب می شد.هاشمی رفسنجانی این نماینده نسل
اول طبقه روحانی حاکم برایران ، خود را به عنوان لیبرالی میانه رو و اصلاح طلبی
متعادل جلوه داده بود و ظاهراً موردی ایده آل برای پست ریاست جمهوری می نمود. او
اعلام کرده بود که هم برای کنار آمدن با خواست جوانان و هم برای بهتر کردن دیالوگ
با امریکا و دیگر کشورهای غربی آماده است. به نظر می رسید که این چهره سیاسی برای
اقشار مختلف جامعه قابل قبول بوده ،ارتباط بین لیبرال ها ی جوان را با محافظه
کاران برقرار خواهد کرد.ولی قسمت نبود که پیش بینی های ساده و آرام عملی شود!
محمود احمدی نژاد ، شهردار تهران ، این آهنگرزاده ای که اتفاقاً تحصیلات مذهبی (
حوزوی) هم ندارد ، نه تنها به دور دوم انتخابات راه پیدا کرد بلکه در این دوره با
62% کل آراء به ریاست جمهوری انتخاب شد در حالی که رفسنجانی در دور دوم تنها توانست
30% آراء را کسب کند.روزنامه انگلیسی independet هفته پیش نوشت : در ایران فردی
از بنیادگرایان و عوام به حکومت رسیده است که ایران را به طرف افغانستان زمان
طالبان خواهد کشاند.
نه
پا به پا
برای بسیاری از تحلیل گران ، این چرخش رادیکالی در دیدگاه رأی دهندگان ایرانی غیر
منتظره بود.اما می توان آنرا با احساسات شدید ضد امریکایی( سالهای اول پیروزی
انقلاب ) که حتی در ان دسته از جوانان که قبلاً به اصلاح طلبان دموکرات رأی داده
بودند هم وجود داشت، توجیه کرد .از سوی دیگر ، دیدار کاندالیزا رایس، وزیر امور
خارجه امریکا از خاورمیانه در آستانه انتخابات این کشور، بر تغییر موضع رأی دهندگان
تأثیر داشت.رایس به وضوح از قیومیتی که امریکا از این به بعد بر تمام حرکت ها و
جنبش های دموکراتیک در خاورمیانه اعمال خواهد کرد ، سخن گفت و اینکه تلاش برای
ایجاد حکومت های دموکرات بالاتر از هر چیزی است حتی اگر منجر به بی ثباتی داخلی در
این کشور ها شده به جنگ داخلی ختم شود( همانند آنچه در عراق دموکرات اتفاق افتاد)
.سخنان رایس با عکس العمل های منفی از طرف جنبش های مختلف اپوزیسیون در منطقه ـ از
مصر گرفته تا عربستان سعودی ـ رو برو شد.
در ایران سخنان کاندالیزا رایس
در مورد دموکراتیزه کردن دولت های منطقه، مضر و خطرناک جلوه کرد. در سال های اخیر ،
ایالت متحده امریکا بارها از طریق کمک به سازماندهی اعتراضات دانشجویی و مردمی
،برای بی ثبات کردن اوضاع داخلی ایران تلاش کرده است .سه سال پیش ایران را به
احتمال داشتن سلاح های کشتار جمعی وبه این بهانه که می تواند " تهدید هسته ای "
باشد ، جزء کشورهای " محور شرارت " گنجاندند و ایران در برابر تهدید نظامی مستقیم
امریکا قرار گرفت . از طرف دیگر تجربه ایجاد دموکراسی در کشور همسایه ( عراق ) که
حتی گروه ها و اقشاری از مردم این کشور که قبلاً طرفدار امریکا بودند ، از تمایلات
و دید گاه های خود روی برگردانده اند ایرانی ها را به این نتیجه رساند که دموکراسی
ای که با زور به کشورهای خاورمیانه تحمیل می شود باعث فرو ریختن حکومت ها و به
انحطاط کشیده شدن ملت ها می گردد.ایرانیان توسعه ای را می خواهند که مستقل به دست
آید و با ثبات همراه باشد و نه هرج و مرج و انحطاط. بگذار حتی کشور آنها از نظر
جامعه جهانی ، دموکرات تلقی نشود . با این وصف آیا جای تعجب دارد که اظهارات وزیر
امور خارجه امریکا آنجا که می گوید " ایران پا به پای توسعه دموکراسی و آزادی در
خاور میانه خصوصاً در عراق و افغانستان جلو نمی آید " ، چنین عکس العمل های شدیدی
به دنبال داشته باشد؟
همچنین جای تعجب ندارد اگر ایرانی ها با انتخاب رئیس جمهور جدید ، فردی را برگزیده
باشند که در صورت نیاز ، آمادگی مقابله با امریکا را داشته باشد.احمدی نژاد در جنگ
علیه عراق شرکت کرده است. جزء آن گروه از دانشجویانی بوده است که در سال 1979
کارکنان سفارت امریکا در تهران را به گروگان گرفتند. وی در اظهارات خود خطاب به رأی
دهندگان و نیز مخالفان خارجی چنین گفت :" موضع جمهوری اسلامی ما در رابطه با امریکا
تغییر ناپذیر است.مردم ما برای خود ارزش قائل بوده وبه خود اطمینان دارند وبرای جلو
رفتن در مسیرتوسعه به امریکا نیازی ندارند."
در عین حال اصلی تری عامل به قدرت رسیدن احمدی نژاد، بالا رفتن میزان احساسات ضد
امریکایی در کشور نبوده است .این عامل تنها باعث ساده کردن مسئله تغییرروند سیاسی
ایران شد ـ تصمیمی که شورای نگهبان اتخاذ کرده بود ـ .ظاهراً پیروزی احمدی نژاد ،
این جوان رادیکال پر انرژی ، برای آنها به هیچ وجه غیر منتظره نبود از نظر آنها
این نقشه ای بود که به خوبی طرح ریزی شد .
مکانیزم غیر فعال
طی ده سال گذشته طبقه روحانی حاکم بر ایران به ضرورت ایجاد اصلاحات در جامعه و
اقتصاد کشورپی برده بود.در ابتدا ایده و تفکرتشکیل جمهوری اسلامی ایران برای به
وجود آوردن جامعه ایده آلی بود که تمام ارکان آن بر اساس پیروی ازقوانین اسلام
باشد. در مقیاس مشخصی ایران کشور دموکراتی است . البته تمام شاخه های حکومت به نحوی
از شورای نگهبان پیروی می کنند. به عقیده بنیانگذاران جمهوری اسلامی ، اسلام نباید
مانع توسعه اقتصادی و تجارت شود ، رئیس جمهور از طرف مردم انتخاب می شود ، رئیس
جمهورهای اصلاح طلب با دیدگاه و جهت گیری های غربی به قدرت رسیده اند همانند
رفسنجانی و خاتمی . آنهم هر کدام برای دو دوره و پیروزی هر دو رئیس جمهور لیبرال
بدون دیکته شدن از ناحیه خاصی و آزادانه انجام شده است. خاتمی سعی کرد ایران را
به کشوری نسبتاً آزاد تبدیل کند تا باعث جذب توریسم و توسعه تجارت شود اما اکثریت
مجلس به دست راستیان افتاد و ابتکارات وی بلوکه شد .علاوه بر این ، هر گونه تصمیمی
از طرف اصلاح طلبان که با ظاهر و یا روح اسلام هماهنگی نداشته باشد ، به این دلیل
که تهدیدی برای اساس اسلامی حکومت است، از طرف شورای نگهبان رد می شود. به همین
دلیل خاتمی موفق نشد قول هایی که در رابطه با لیبراله کردن جامعه داده بود ، عملی
کند . او قول جامعه ای پیشرو و آزادی بیشتر جوانان و زنان را داده بود ؛ ابتکارات
خاتمی هیچوقت از طرف شورای نگهبان مورد تأیید قرار نگرفت.
تقریباً دو دهه ایران رئیس جمهور اصلاح طلب داشت.و به نظر می رسد که آنان به هیچ
وجه شایستگی حل مشکلات واقعی اقتصادی کشور را نداشتند. غربی شدن سطحی ، به طور
خودکار اقتصاد را به طرف مدرنیزه شدن هدایت می کند .از سال 1991 سطح زندگی مردم به
طور محسوسی افت کرده است . مصرف مواد غذایی اصلی به میزان 20% کاهش داشته
است.بیکاری افزایش پیدا کرده است.طبق آمار رسمی نرخ بیکاری در حال حاضر 15% و در
واقع از این رقم هم بالاتر است.قیمت ها حدوداً سه برابر افزایش داشته است.اقتصاد
ایران رشد ندارد در نتیجه فرصت های شغلی جدید برای جمعیت جوان و رو به رشد ایران
ایجاد نمی کند.دو سوم شهروندان ایرانی را افراد زیر 35 سال تشکیل می دهند.
منبع اصلی در آمد و بودجه ایران نفت است.حتی بالا رفتن قیمت نفت نتوانسته است
شرایط اقتصادی ایران را بهبود بخشد.کشور به دلیل تحریم از طرف امریکا در انزوای
اقتصادی بسر می برد.این انزوا از سال 2002 شدت یافته است یعنی زمانی که ایران جزء "
محور شرارت " خوانده شد .امریکا با ورود ایران به سیستم اقتصادی دنیا موافق است اما
به شرط پذیرش قیومیت خود از طرف ایران.عقب افتادگی اقتصادی ایران بیشتر معلول
عوامل داخلی است ،تا عوامل خارجی؛ رشوه خواری ، فساد ونبود وضعیت کارآمد در وزارت
نفت ـ اداره کننده قراردادها و در آمد ناشی از فروش نفت ـ از مسائل مطرح در ایران
می باشد.
رهبریت کشور متوجه شد که رئیس جمهوران اصلاح طلبی که از این حزب یا آن گروه از
روحانیون کشور آمده اند و با بوروکرات ها و تشکیلات تجاری ارتباطات وسیع دارند، در
وضعیتی نیستند که بتوانند مشکلات جامعه ایران را حل کنند. افت سطح زندگی و افزایش
فشارهای اجتماعی ، باعث بالا رفتن خطر تغییرات غیر قابل کنترل در جامعه و احتمالاً
انقلاب شده است.رهبریت دنبال راه حلی بود که آنرا در انتخاب احمدی نژاد پیدا کرد.
تغییر روند
چرخانندگان اصلی سیاست ایران ، ضمن خداحافظی با رئیس جمهوران لیبرال تکیه و توجه
خود را معطوف عنصر ناسیونالیسم و توسعه اقتصادی کردند.به عقیده رجب صفرف، رئیس مرکز
مطالعات ایران معاصر،رئیس جمهور منتخب در وحله اول یک ناسیونالیست است ـ به معنی
مثبت آن ـ : " محمود احمدی نژاد، تکنوکرا ت جوان، نه سیاست باز است و نه بنیادگرا (
اصول گرا). این آدم به همان میزان که از روحانیت رادیکال سنتی دور است، از
سیاستبازان ایران هم فاصله دارد.او به قدرت رسید به این دلیل که جامعه ایران در
رکود قرار گرفته است.مردم به این چهره جدید عملگرا رأی دادند چرا که نام او یادآور
ایجاد تغییرات مثبت در شهر تهران است. او به عنوان شهردارتهران، از روش های نوین
برای اداره کردن این ابر شهر استفاده کرد.وقتی او شهردار شد، سطح زندگی اجتماعی،رفت
و آمد در شهر بهتر شد.راه سازی شروع شد، کارخانه های تبدیل زباله های خانگی و
صنعتی راه اندازی شد ـ که تا آن موقع به عنوان یکی از مشکلات این ابر شهر مطرح بود
ـ ، پرداخت مالیات ها بهبود پیدا کرد، میزان بیکاری تنزل یافت ".به عقیده رجب صفرف
، رئیس جمهور منتخب از سیاستمداران انعطاف ناپذیر نیست اما دیدگاه های خود را در
زمینه توسعه نظام ،و برداشت های مشخصی ازمسئله برابری و خود کفایی در ایران دارد.او
در سیاست خود بر توسعه و بهبود شرایط زندگی مردم تأکید دارد.
تنها موردی که رئیس جمهور منتخب با رئیس جمهور قبلی هم عقیده است ، برنامه هسته ای
ایران است. او اظهار داشته است: " تکنولوژی هسته ای صلح آمیز، نتیجه پیشرفت علمی
جوانان است .ایران حق دارد در تمام زمینه های توسعه علمی به موفقیت دست یابد.ما به
برنامه های هسته ای برای اهداف انرژی ، پزشکی و کشاورزی احتیاج داریم بنابر این به
توسعه آن ادامه خواهیم داد." اظهارات رئیس جمهور در زمینه برنامه های هسته ای
فرمالیته است .در این زمینه خاص هیچ کس از رئیس جمهور انتظار موضع گیری سیاسی مشخصی
برای کشور ندارد.این موضوع شخصاً تحت نظر خود ایت اله خامنه ای است.وظیفه مستقیم
رئیس جمهور منتخب،سامان دهی وضعیت معیشتی مردم است.
احمدی نژاد ، فردی است از میان مردم آمده است و بدون داشتن ارتباط و وابستگی های
مالی (به گروه های دارای نفوذ در سیاست گذاری کشور) ، خواهد توانست سیستم اقتصادی
پیچیده ایران را اصلاح کند.به نظر رجب صفروف " در وحله اول او با وزارت نفت به
عنوان غولی که ساختار زیر بنایی و بودجه ای کشور به آن وابسته است، تسویه حساب
خواهد کرد.تقریباً 85 % زندگی و بودجه کشور به این تشکیلات وابسته است. به نظر می
رسد که بسیاری از قراردادها و سیستم های ارتباطی مورد تجدید نظر قرار بگیرد".او فکر
می کند که این وضعیت خصوصاً به نفع روسیه است.بسیاری از قراردادها ممکن است به نفع
کمپانی های روسی مورد تجدید نظر قرار گیرند .
رهبریت ایران احمدی نژاد را نه تنها برای پاکسازی این وزارت درآمد زا انتخاب کرده
است ، بلکه در وحله اول به این دلیل که او طرفدار ایده ناسیونالیسم قوی است.بگذار
ناسیونالیسم به عنوان اندیشه ای بی طرفداردر دنیای سیاست امروزی مطرح باشد اما نمی
توان منکر ان شد که یکی ازموثرترین ابزارهای توسعه اقتصادی در کشورهایی است که
جامعه مترقی معنی ندارد.آناتول لیون کارشناس انگلیسی در زمینه ناسیونالیسم می گوید:
" نمی دانم به چه دلیل اکثر سیاستمداران غربی و اقتصاددانان بر این نظر اصرار می
ورزند که دموکراسی حتماً و الزاماً جامعه را به طرف توسعه اقتصادی سوق خواهد
داد.تجربه نشان می دهد که اصلاً اینطور نیست.دمکراسی بی مقدمه و تحمیلی در جوامعی
که رشد نکرده اند و طبقه متوسط در آن بوجود نیامده است ، اکثر اوقات درست نتیجه عکس
می دهد ؛ یعنی باعث بحران اقتصادی می شود.وجود گروه و یا حزبی قوی که از
ناسیونالیسم استفاده می کند،که مردم عادی می توانند آنرا تقویت کنند ( به آن
بپیوندند) ، دقیقاً به وسیله ای موثر برای پیشرفت های جدی اقتصادی تبدیل می
شود.مردم انگیزه ای برای تلاش جهت موفقیت پیدا خواهند کرد."
ترکیه می تواند نمونه ای بارز از نقش ناسیونالیسم در پیشرفت اقتصادی باشد..این کشور
دقیقاً زمانی که رجپ اِردوگان ، محافظه کار اسلام گرا به حکومت رسید ، موفقیت های
حائز اهمیتی در زمینه مدرنیزه کردن اقتصاد کسب نمود.او از تمایلات مذهبی مردم برای
انجام اصلاحات اساسی اقتصادی استفاده می کرد و در نهایت خود را به عنوان طرف
معامله و چانه زنی با غرب نشان داد.به نظر می رسد که ایران نیز می خواهد مدرنیزه
کردن اقتصاد را با اراده ناسیونالیسم محقق کند.البته عملی کردن آن برای تهران به
مراتب سخت تر است تا برای ترکیه.ایران آن تکیه گاه قوی ــ اروپایی شدن ــ را ندارد
که در بسیاری از موارد به اصلاح ساختارسیاسی و اقتصادی ترکیه کمک می کرد وهنوز هم
می کند .ویژگی های حکومت در ترکیه و تطابق آن با ساختارهای اصلی جهانی از نقط قوت
این کشور در برابر دولت بسته اسلامی در ایران و اقتصاد منزوی آن است انزوایی که تا
حدودی انتخابی و مصلحتی بوده است در برابر سازمان ها و قراردادها و پیمان های جهانی
.به احتمال قوی شورای اروپا که منافع خاص خودش را در ایران دنبال می کند نخواهد
توانست بطور جدی به این کشور کمک کند. گمان نمی رود که در صورت وقوع بحران شدید
سیاسی در ایران و در صورتی که ایالت متحده برای حمله نظامی به این کشور مصمم شود،
شورای اروپا بار دیگر به جرو بحث با امریکا تمایل داشته باشد.
|